متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم

ساخت وبلاگ
خجسته سیامک یکی پور داشت که نزد نیا جاه دستور داشت گرانمایه را نام هوشنگ بود تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود به نزد نیا یادگار پدر نیا پروریده مراو را به بر نیایش به جای پسر داشتی جز او بر کسی چشم نگماشتی چو بنهاد دل کینه و جنگ را بخواند آن گرانمایه هوشنگ را همه گفتنیها بدو بازگفت همه رازها بر گشاد از نهفت که من لشکری کرد خواهم همی خروشی برآورد خواهم همی ترا بود باید همی پیشرو که من رفتنی‌ام تو سالار نو پری و پلنگ انجمن کرد و شیر ز درندگان گرگ و ببر دلیر سپاهی دد و دام و مرغ و پری سپهدار پرکین و کندآوری پس پشت لشکر کیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه بیامد سیه دیو با ترس و باک همی به آسمان بر پراگند خاک ز هرای درندگان چنگ دیو شده سست از خشم کیهان خدیو به هم برشکستند هردو گروه شدند از دد و دام دیوان ستوه بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بی‌همال به پای اندر افگند و بسپرد خوار دریده برو چرم و برگشته کار چو آمد مر آن کینه را خواستار سرآمد کیومرث را روزگار برفت و جهان مردری ماند ازوی نگر تا کرا نزد او آبروی جهان فریبنده را گرد کرد ره سود بنمود و خود مایه خورد جهان سربه‌سر چو فسانست و بس نماند بد و نیک بر هیچ‌کس متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 159 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 13:00

جهاندار هوشنگ با رای و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از رای دل چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت بر تخت شاهنشهی که بر هفت کشور منم پادشا جهاندار پیروز و فرمانروا به فرمان یزدان پیروزگر به داد و دهش تنگ بستم کمر وزان پس جهان یکسر آباد کرد همه روی گیتی پر از داد کرد نخستین یکی گوهر آمد به چنگ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ سر مایه کرد آهن آبگون کزان سنگ خارا کشیدش برون متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 256 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 13:00

چو زین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید سرش راست بر شد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کاربند پذیرندهٔ هوش و رای و خرد مر او را دد و دام فرمان برد ز راه خرد بنگری اندکی که مردم به معنی چه باشد یکی مگر مردمی خیره خوانی همی جز این را نشانی ندانی همی ترا از دو گیتی برآورده‌اند به چندین میانجی بپرورده‌اند نخستین فطرت پسین شمار تویی خویشتن را به بازی مدار شنیدم ز دانا دگرگونه زین چه دانیم راز جهان آفرین نگه کن سرانجام خود را ببین چو کاری بیابی ازین به گزین به رنج اندر آری تنت را رواست که خود رنج بردن به دانش سزاست چو خواهی که یابی ز هر بد رها سر اندر نیاری به دام بلا نگه کن بدین گنبد تیزگرد که درمان ازویست و زویست درد نه گشت زمانه بفرسایدش نه آن رنج و تیمار بگزایدش نه از جنبش آرام گیرد همی نه چون ما تباهی پذیرد همی ازو دان فزونی ازو هم شمار بد و نیک نزدیک او آشکار متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 225 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

ز یاقوت سرخست چرخ کبود نه از آب و گرد و نه از باد و دود به چندین فروغ و به چندین چراغ بیاراسته چون به نوروز باغ روان اندرو گوهر دلفروز کزو روشنایی گرفتست روز ز خاور برآید سوی باختر نباشد ازین یک روش راست‌تر ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 183 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

چراغست مر تیره شب را بسیچ به بد تا توانی تو هرگز مپیچ چو سی روز گردش بپیمایدا شود تیره گیتی بدو روشنا پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خورد چو بیننده دیدارش از دور دید هم اندر زمان او شود ناپدید دگر شب نمایش کند بیشتر ترا روشنایی دهد بیشتر به دو هفته گردد تمام و درست بدان باز گردد که بود از نخست بود هر شبانگاه باریکتر به خورشید تابنده نزدیکتر بدینسان نهادش خداوند داد بود تا بود هم بدین یک نهاد متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 219 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

ترا دانش و دین رهاند درست در رستگاری ببایدت جست وگر دل نخواهی که باشد نژند نخواهی که دایم بوی مستمند به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگیها بدین آب شوی چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی که خورشید بعد از رسولان مه نتابید بر کس ز بوبکر به عمر کرد اسلام را آشکار بیاراست گیتی چو باغ بهار پس از هر دوان بود عثمان گزین خداوند شرم و خداوند دین چهارم علی بود جفت بتول که او را به خوبی ستاید رسول که من شهر علمم علیم در ست درست این سخن قول پیغمبرست گواهی دهم کاین سخنها ز اوست تو گویی دو گوشم پرآواز اوست علی را چنین گفت و دیگر همین کزیشان قوی شد به هر گونه دین نبی آفتاب و صحابان چو ماه به هم بستهٔ یکدگر راست راه منم بندهٔ اهل بیت نبی ستایندهٔ خاک و پای وصی حکیم این جهان را چو دریا نهاد برانگیخته موج ازو تندباد چو هفتاد کشتی برو ساخته همه بادبانها برافراخته یکی پهن کشتی بسان عروس بیاراسته همچو چشم خروس محمد بدو اندرون با علی همان اهل بیت نبی و ولی خردمند کز دور دریا بدید کرانه نه پیدا و بن ناپدید بدانست کو موج خواهد زدن کس از غرق بیرون نخواهد شدن به دل گفت اگر با نبی و وصی شوم غرقه دارم دو یار وفی همانا که باشد مرا دستگیر خداوند تاج و لوا و سریر خداوند جوی می و انگبین همان چشمهٔ شیر و ماء معین اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و علی گیر جای گرت زین بد آید گناه منست چنین است متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 240 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

سخن هر چه گویم همه گفته‌اند بر باغ دانش همه رفته‌اند اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای کسی کو شود زیر نخل بلند همان سایه زو بازدارد گزند توانم مگر پایه‌ای ساختن بر شاخ آن سرو سایه فکن کزین نامور نامهٔ شهریار به گیتی بمانم یکی یادگار تو این را دروغ و فسانه مدان به رنگ فسون و بهانه مدان ازو هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز و معنی برد یکی نامه بود از گه باستان فراوان بدو اندرون داستان پراگنده در دست هر موبدی ازو بهره‌ای نزد هر بخردی یکی پهلوان بود دهقان نژاد دلیر و بزرگ و خردمند و راد پژوهندهٔ روزگار نخست گذشته سخنها همه باز جست ز هر کشوری موبدی سالخورد بیاورد کاین نامه را یاد کرد بپرسیدشان از کیان جهان وزان نامداران فرخ مهان که گیتی به آغاز چون داشتند که ایدون به ما خوار بگذاشتند چه گونه سرآمد به نیک اختری برایشان همه روز کند آوری بگفتند پیشش یکایک مهان سخنهای شاهان و گشت جهان چو بشنید ازیشان سپهبد سخن یکی نامور نافه افکند بن چنین یادگاری شد اندر جهان برو آفرین از کهان و مهان متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 212 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

چو از دفتر این داستانها بسی همی خواند خواننده بر هر کسی جهان دل نهاده بدین داستان همان بخردان نیز و هم راستان جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان به شعر آرم این نامه را گفت من ازو شادمان شد دل انجمن جوانیش را خوی بد یار بود ابا بد همیشه به پیکار بود برو تاختن کرد ناگاه مرگ نهادش به سر بر یکی تیره ترگ بدان خوی بد جان شیرین بداد نبد از جوانیش یک روز شاد یکایک ازو بخت برگشته شد به دست یکی بنده بر کشته شد برفت او و این نامه ناگفته ماند چنان بخت بیدار او خفته ماند الهی عفو کن گناه ورا بیفزای در حشر جاه ورا متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 226 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

دل روشن من چو برگشت ازوی سوی تخت شاه جهان کرد روی که این نامه را دست پیش آورم ز دفتر به گفتار خویش آورم بپرسیدم از هر کسی بیشمار بترسیدم از گردش روزگار مگر خود درنگم نباشد بسی بباید سپردن به دیگر کسی و دیگر که گنجم وفادار نیست همین رنج را کس خریدار نیست برین گونه یک چند بگذاشتم سخن را نهفته همی داشتم سراسر زمانه پر از جنگ بود به جویندگان بر جهان تنگ بود ز نیکو سخن به چه اندر جهان به نزد سخن سنج فرخ مهان اگر نامدی این سخن از خدای نبی کی بدی نزد ما رهنمای به شهرم یکی مهربان دوست بود تو گفتی که با من به یک پوست بود مرا گفت خوب آمد این رای تو به نیکی گراید همی پای تو نبشته من این نامهٔ پهلوی به پیش تو آرم مگر نغنوی گشاده زبان و جوانیت هست سخن گفتن پهلوانیت هست شو این نامهٔ خسروان بازگوی بدین جوی نزد مهان آبروی چو آورد این نامه نزدیک من برافروخت این جان تاریک من متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 262 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09

بدین نامه چون دست کردم دراز یکی مهتری بود گردنفراز جوان بود و از گوهر پهلوان خردمند و بیدار و روشن روان خداوند رای و خداوند شرم سخن گفتن خوب و آوای نرم مرا گفت کز من چه باید همی که جانت سخن برگراید همی به چیزی که باشد مرا دسترس بکوشم نیازت نیارم به کس همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب به کیوان رسیدم ز خاک نژند از آن نیکدل نامدار ارجمند به چشمش همان خاک و هم سیم و زر کریمی بدو یافته زیب و فر سراسر جهان پیش او خوار بود جوانمرد بود و وفادار بود چنان نامور گم شد از انجمن چو در باغ سرو سهی از چمن نه زو زنده بینم نه مرده نشان به دست نهنگان مردم کشان دریغ آن کمربند و آن گردگاه دریغ آن کیی برز و بالای شاه گرفتار زو دل شده ناامید نوان لرز لرزان به کردار بید یکی پند آن شاه یاد آوریم ز کژی روان سوی داد آوریم مرا گفت کاین نامهٔ شهریار گرت گفته آید به شاهان سپار بدین نامه من دست بردم فراز به نام شهنشاه گردنفراز متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم...ادامه مطلب
ما را در سایت متن نوحه خدایا گرچه من غرقاب دردم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhojasth3 بازدید : 171 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 0:09